مسافرت در تابستان
توی یک سال و چند ماهی که رهام به دنیا اومده خیلی به من و رایا خوش گذشته یکی از دلایل خوشحالیمون این بوده که خیلی مسافرت رفتیم حالا گاهی با بابا و گاهی بی بابا
اما در هر صورت خوش گذشته
از همه بهتر برای رایا مسافرت شمال بود که کلی حال کرد و آب بازی کرد و ریخت و پاش + کلی خستگی سفر بابت ترافیک طولانی که در کل مسیر داشتیم بعدش رفتن به کرمانشاه
توی این یکسال ما 3 بار تنها رفتیم کرمانشاه و دفعه آخر که همین تعطیلات مرداد ماه بود تهش بود یعنی کلی حال کردیم دختر کلاس نقاشی رفت کلی گردش رفت و با خاله و دختر خاله اش و دایی و زن دایی و مادری و آقاجون به میزان بسیار زیادی خوش گذروند .
طوری شده که هر چند وقت یکبار می گه ماما نمی خوای منو ببری کرمونشاه
می گم باشه اگر بابا موافقت کنه عید می ریم
میگه عید کی می شه
می گم 6 ماه دیگه
اونوقت با نگاه غریبی می گه یعنی 7 ماه دیگه
این یعنی اینکه رایا خیلی بهش خوش گذشته 2 بار قبل از این رایا خیلی بهونه باباش رو می گرفت اما این بار خیلی کمتر دلتنگی کرده.
در اسرع وقت عکسهایی رو که توی دهکده عکاسی ملورین را انداخته توی وبلاگ میذارم
این دهکده عکاسی محلیه که دایی کسری و عمو محسن ( شوهر خاله رایا) درست کردند که عروس خانوما و آقا دومادها بیان اونجا عکاسی کنن و بهترین خاطراتشون رو ثبت کنن .